جدول جو
جدول جو

معنی بن چنار - جستجوی لغت در جدول جو

بن چنار
(بُ چِ)
دهی است جزء دهستان آشتیان بخش طرخوران از شهرستان اراک. دارای 406 تن سکنه. آب آنجا از قنات، و محصول آن غلات، انگور، بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مخفف بیچاره:
هوا پود شد برف چون تار گشت
سپه را از آن کار بیچار گشت،
فردوسی،
بگرد عالم آوارم تو کردی
چنین بدروز و بیچارم تو کردی،
؟
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان درگز (دره گز) که در 101 هزارگزی جنوب خاوری کلات در دره واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 60 تن سکنه، آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و ذرت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غِ چِ)
نام باغی در حوالی سمرقند که بعهد امیرتیمور و فرزندان وی آبادان بوده است: در شب جمعه 26 ربیع الاول سنۀ اربع و خمسین و ثمانمائه در وقتی که آن شهریار (میرزا عبداللطیف) دیوانه سار از باغ چنار بطرف شهرمی آمد تیری بسوی او انداختند. (حبیب السیر چ خیام ج 4ص 42). و همچنین رجوع به همان مأخذ ج 3 ص 526 شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 145 هزارگزی خاور حاجی آباد و 5 هزارگزی جنوب راه مالرو گلاشکرد به حاجی آباد واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر دارای 223 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن خرما و غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
مرکّب از: بی + کنار، بی کران. بی طرف. بی کناره. بی انتها:
روز تو فرخنده باد و عمر تو پاینده باد
دولت تو بی کران و ملکت تو بی کنار.
فرخی.
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
فرخی.
نعمتش پاینده باد و دولتش پیوسته باد
دولت او بی کران و نعمت او بی کنار.
فرخی.
ای پسر در دلبری بسیار شد نیرنگ تو
بی کنار و بی کران شد صلح ماو جنگ تو.
سوزنی.
نیست کسم غمگسار خوش به که باشم
هست غمم بی کنار لهو چه جویم ؟
خاقانی.
رجوع به کنار و بی کناره و بی کرانه شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ چِ)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 32هزارگزی شمال خاوری لردگان. دارای 248 سکنه و آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آن چنان
تصویر آن چنان
((چُ))
به طور، بدان گونه
فرهنگ فارسی معین
آرواره ی پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
از بنیاد از ازل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مانند تمشک
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان دابوی شمالی شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرزمین
فرهنگ گویش مازندرانی
برکه ی عمیق
فرهنگ گویش مازندرانی
بنچاق، سند اصلی، شجره نامه
فرهنگ گویش مازندرانی